بالاخره، تصمیم بر آن شد که آقای عرفان رو هم ببریم پیست تا دلی از عزا در آورد! لذا با بر و بچههای جلسه قرآن، عازم پیست شدیم. در راه هم عرفان اصرار به داشتن تیوپ داشت که موفق هم شدیم یک تیوپ برای ایشان اجاره کنیم، بعدش هم کلی سر اینکه تیوپ را برنگردانیم با ایشون بحثها داشتیم و...
اینقدر به این بچه خوش گذشت که تا خود اصفهان، دائم ازمان تشکر میکرد.
اما یک اتفاق بد هم برای علیرضا افتاد، که خوشبختانه به خیر گذشته، فقط خراشی در گونه و روی سر او ایجاد شد.